بدون شرح
بگذار اسف بار ترین واقعه مدیریتی یکی ازباشگاه ها در طول تایخ انقلاب اسلامی را شرح دهم.
رئیس جمهوری آبی،حواریی دارد قرمز.حواری قرمز،در جایی به نام زد مورد علاقه رئیس جمهور برای شهرداری رای نمی دهدو آن نام زد مورد علاقه که دست کم،وزارتی در تیم رئیس جمهورسهم ش بود به چیزی بالا تر از ریاست ورزش کشور نمی رسد.در دوره بعدی رای گیری برای شهردار،رئیس جمهور آبی،از حواری قرمزش می خواهد که این بار به نام زد جدید مورد علاقه وی رای دهد و در عوض مدیریت باش گاه قرمز را بگیرد
.حواری اطاعت امر می کند و رای می دهد،و البته نام زد مورد نظر جدید باز هم رای نمی آورد.اما رئیس جمهور به قول ش عمل می کند و حواری قرمز می شود رئیس باش گاه قرمز.در عرض یک سال بر اثر مدیریت خوب،سانحه،بخت یا هر اتفاق دیگری،تیم قرمز در عین ناباوری بعد از سال ها قهرمان می شود.
حالا این حواری رئیس جمهور و مدیر باش گاه قرمز به محبوبیتی بی نظیر دست می یابد و طبیعتا این امر را رئیس ورزش که زخم خورده قدیمی حواری است و نام زد قدیم شهرداری،بر نمی تابد!پس،یک هو پیچ شیر نفت باش گاه قرمز را می بندد و حواری بدبخت،با درخشان ترین کارنامه،چاره ای غیر از استعفا پیدا نمی کند!!
به این ترتیب باش گاه قرمز به دلیل یک رای نامربوط سیاسی به شهردار،بدبخت می شود!به همین راحتی!!و دست کم سی میلیون هوادار هم محلی از اعراب ندارند،و رئیس ورزش می تواند قبل خواب قیلوله که از مستحبات است،شیر نفت را جوری بپیچاند که گوش مدیر و هوادار و باش گاه شش دور بپیچد،خیلی سهم گین تر از ضربت شش تایی ها!
وضع آبی هم به تر از این نیست.مدیر دولتی به دستور و به فرموده می آید و می رود و هیچ هویتی برای این دو تیم با هویت باقی نمی ماند.فقط عبارتی ژورنالیستی باقی می ماند به نام دو باشگاه مردمی!که مردم در آن ها هیچ نقشی ندارند...
.
.
.
.
.
پ.ن:چون اول کتاب نوشته با ذکر منبع نقل بخشی از کتاب بلامانع است پس میگم منبع ش رو.
پ.ن:بخشی از کتاب نفحات نفت،نوشته رضا امیر خانی
پ.ن:چند روز پیش سالگرد خسرو خوبان بود،فقط می تونم بگم خیلی حیف شد،خیلی زود رفت.